نسخه دوبله شده منتشر شد.
یک نجار پیر به نام ژپتو یک عروسک چوبی به نام پینوکیو می سازد تا از تنهایی خلاص شود. اما داستان از آنجا شروع می شود که این پسرک چوبی، زنده می شود و میتواند حرف بزند و این تازه آغاز ماجراجویی های پسرکی بازیگوش به نام پینوکیو است…
یک پسر جوان پس از کشته شدن پدر و مادرش در تصادف رانندگی در شیکاگو، برای زندگی با مادربزرگش به دموپولیس، آلاباما میرود. به تدریج مادربزرگ پسر را تشویق میکند، مادربزرگ یک موش حیوان خانگی را برای او میخرد و نام او را دیزی میگذارد. یک روز پسر به فروشگاه میرود تا یک جعبه میخ بخرد تا دیزی را آموزش دهد و برای او نیز خانه بسازد. جادوگری به پسر نزدیک میشود که سعی دارد او را با مار و کارامل فریب دهد، اما مادربزرگ او را صدا میکند و جادوگر ناپدید میشود و...
داستان یک پسر نوجوان به نام مارتی مکفلای را روایت میکند که به صورت تصادفی در زمان سفر میکند و از سال 1985 به 1955 منتقل میشود. او والدین خود را در دبیرستان ملاقات میکند و تصادفاً موجب برهم خوردن رابطه آنها میشود. مارتی باید تغییری که در گذشته ایجاد کرده را اصلاح کند و کاری کند تا والدینش عاشق یکدیگر شوند و سپس با کمک دانشمندی به نام دکتر امت براون راهی جهت بازگشت به سال 1985 بیابد.
فارست گامپ (تام هنکس) مادرزاد دچار اختلالاتی ذهنی و جسمی است. او در کودکی به طور معجزه آسایی توانایی راه رفتن را بدست می آورد اما همچنان ضریب هوشی اش بسیار از حد نرمال پایینتر است. مادرش با تلاش فراوان او را به مدرسه می فرستد. بر اساس سلسله ای از حوادث به موفقیتهایی بزرگ دست پیدا می کند. به جنگ ویتنام می رود و به عنوان قهرمانی دست پیدا می کند. و حتی عاشق می شود.
در سال 1995 «مارتی مک فلای» یک نامه از دوست خود «دکتر امت براون» دریافت میکند، و محتویات نامه به مارتی کمک میکند که ماشین زمان را پیدا کند. مارتی با استفاده از ماشین زمان به غرب قدیم میرود و توجه میشود که دوستش به دست ارازل و اوباش افتاده است.
مارتی مک فلای که به تازگی از گذشته برگشته دوباره توسط «دکتر امت» به اینده فرستاده میشود تا از به زندان افتادن پسرش در اینده جلوگیری کند اما متاسفانه اوضاع خراب تر میشود.